
طبیعت کار خودش را می کند؛ چه ما باشیم چه نباشیم و شاید اگر ما نباشیم، بهتر کارش را انجام دهد... . ما هم خانه تکانی می کنیم؛ لباس نو می خریم؛ هفت سین می چینیم؛ دید و بازدید می رویم و سفر و... اما همان که سال ها و سال های قبل بوده ایم، می مانیم...
طبق عادت، مراسمی را انجام می دهیم و به عادت های خود افتخار می کنیم؛ دلمان خوش است که وارث فرهنگی چندهزار ساله ایم. اما کجاست اثرات این فرهنگ چندهزار ساله در حال و احوال یا پندار و گفتار و کردار ما؟ خیلی از ما سال هاست، سالمان تحویل نشده. با ورق زدن تقویم که حال کسی خوب نمی شود. خودمان هم که اگر گاهی ورق بخوریم، به عقب ورق می خوریم؛ آن وقت نگرانی اصلی مان میشود گرانی آجیل، نه ارزانی خودمان.
گُر و گُر برای بهار مقاله و شعر می نویسیم و فکر می کنیم در آستانه بهار باید حرف خوب زد، نه حرف راست؛ مثل وقتی که علیه شعار دادن، شعار می دهیم... .
اما طبیعت کاری به ما ندارد؛ کار خودش را می کند، اما بهار می شود و ما فقط طبق یک عادت، بهار را به هم تبریک می گوییم ولی سال هاست زمستان را زندگی می کنیم.»
افشین یداللهی